کد مطلب:313754 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:171

راننده ی گستاخ، کیفر می بیند
مؤلف حیاة العباس می گوید:

35. مادر و دختری زائر از كربلا به قصد نجف سوار ماشین سواری می شوند. راننده نگاهی به دختر كرده و بدون اینكه مسافر دیگر بگیرد حركت می كند. مادر دختر می گوید او خیال سوئی درباره ی ما دارد. راننده به كاروانسرا شور كه می رسد، از راه شاهی خارج شده و به داخل صحرا می رود.

مادر دختر می گوید: دیدی گفتم خیال سوء دارد و ما را به بیراهه می برد؟! راننده سر را بیرون می كند، می بیند بیابان از خط خیلی دور است؛ پیاده می شود و می گوید: اگر سر و صدا كنید، كشتن هم در كار است و اگر صدا ندهید...

مادر بیچاره به دختر جوان می گوید: تو در ماشین باش و خود بیرون آمده سر را بلند می كند و بیچاره وار و مضطر می گوید: ای ابوالفضل علیه السلام، تو ما را می بینی؛ ما تو را نمی بینیم. فورا یك نفر پیدا شده و اشاره ای به آن راننده می كند. راننده بلند می شود و به زمین می خورد و شكمش پاره می شود. سپس به پیرزن می گوید: اصعدی (سوار شو). پیرزن سوار می شود و او خود به جای راننده ماشین را به نجف می آورد. بعدا در حرم، زن ها از ماشین بی راننده و قضایا صحبت می كنند. دختر می گوید: شاید همان ماشین ما است. اجمالا كلفت كلیددار كه در حرم بوده، قضایا را برای كلیددار نقل می كند و كلیددار هم آن را به عرض مقامات دولتی می رساند. بعدا، چند تن از مقامات دولتی همراه مادر و دختر و كلیددار به آنجا می روند و جنازه ی راننده را متعفن و از هم پاشیده می بینند. [1] .


[1] حياة العباس عليه السلام: صفحه ي 100.